بازم مرام تو ، ای باران ...
دمش گـــرم ...
باران را مـیگـویــم
بـــه شـانـه ام زد وگـفـت : خستـہ شدی ...
امــــروز را تـو اسـتـراحـت کـن...
مـن بـه جایـت مـی بـــارم...
باران را مـیگـویــم
بـــه شـانـه ام زد وگـفـت : خستـہ شدی ...
امــــروز را تـو اسـتـراحـت کـن...
مـن بـه جایـت مـی بـــارم...
پ ن : گاه شمار جدایی : روز بیست و هشتم
پ ن 2 : بالاخره برگشتم خونه ...
+ نوشته شده در جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۹:۲۵ ق.ظ توسط مصطفی
|
چقد آسون تو رفتی و ندیدی ...