میرم و میمیرم آسوده میشم از عشق ...
راستش با خودم عهد بسته بودم تا جایی که میشه اینجا پست های مخاطب خاص نذارم و فقط متن و شعر و اینجور چیزا بذارم ولی حقیقتا دیگه طاقت نیاوردم این یکی رو اینجا نگم!!!
راستش اگه یادت باشه پارسال همین موقع ها بود (شب های قدر) که بهت گفتم واسه این شبا از خدا فقط یه خواسته دارم و اونم اینه که تا سال دیگه همین موقع (یعنی امسال) یا تو رو بهم بده یا منو بکشه چون من بدون تو نمیتونم زندگی کنم!!! و راستش همه هم میگن دعا تو این شبا اجابت میشه!!! حالا که من تو رو بهم نداد پس از اونجایی که دعام برآورده میشه (چون خدا رو به حق همین شبا قسم دادم) پس احتمالا دیگه زیاد زنده نمیمونم !!! راستی یادته تو خردادی بود که گفتم یکی از رفیقای دبیرستان تصادف کرده و فوت شده؟ حالا پریشب هم یکی دیگه از بچه های دانشگاه همین اتفاق واسش افتاده و فوت شده (اسمش بهنام بود و بچه های 872 رشته خودمون بود! فک کنم میشناسیش) حالا فک کنم سومیش هم نوبت منه!تازه جالب تر اینجاست که اتفاقا بلافاصله بعد ماه رمضون داریم میریم مسافرت!!(پس شرایطش هم واسه تصادف کردن و مردنم تو این نزدیکیها که یک سال میگذره هم مهیا هم هست!!!)نمیدونی چه حسی داره وقتی آدم خودش میدونه که چند روز دیگه بیشتر زنده نیست ...
امیدوارم اونجا بهتر از اینجا باشه ...
پ ن : گاه شمار جدایی : روز پنجاهم
چقد آسون تو رفتی و ندیدی ...