دلیل دوست داشتن

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:

چرا مرا دوست داری …؟

چرا عاشقم هستی …؟

پسر گفت …:

نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …

دختر گفت …:

وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟

پسر گفت… :

واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …

دختر گفت …:

اثبات.!.!.؟

نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …

شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…

اما تو نمی توانی این کار را بکنی …

پسر گفت …:

خوب …

من تو رو دوست دارم …

چون …

زیبا هستی…

چون…

صدای تو گیراست …

چون…

جذاب و دوست داشتنی هستی…

چون …

باملاحظه و بافکر هستی …

چون …

به من توجه و محبت می کنی …

تو را به خاطر لبخندت …

دوست دارم …

به خاطر تمامی حرکاتت…

دوست دارم …

دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …

چند روز بعد …

دختر تصادف کرد و به کما رفت…

پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…

نامه بدین شرح بود …:

عزیز دلم …

تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …

اکنون دیگر حرف نمی زنی …

پس نمی توانم دوستت داشته باشم …

دوستت دارم …

چون به من توجه و محبت می کنی …

چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…

نمی توانم دوستت داشته باشم…

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …

آیا اکنون می توانی بخندی …؟

می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟

پس دوستت ندارم …

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…

در زمان هایی مثل الان…

هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دارد…؟

نه هرگز…

و من هنوز دوستت دارم …


ارسالی از رویال

پ ن  : گاه شمار جدایی : روز شانزدهم

آنگاه که عشق تاریخ را میسازد.

بیستون را عشق کند

و شهرتش فرهاد برد . 

داستان عشق عجیب و غریب یک مرد و زن چینی، اخیرا رسانه‌ای شده است و توجه زیادی به خود جلب کرده  بیش از پنجاه سال پیش، «لیو» که یک جوان ۱۹ ساله بود  عاشق یک زن ۲۹ ساله بیوه به نام «ژو» شد در آن زمان عشق یک مرد جوان به یک زن مسن‌تر غیراخلاقی بود و پسندیده نبود

برای جلوگیری از شایعات این زوج تصمیم گرفتند  فرار کنند و درغاری در استان ژیانگ‌جین زندگی کنند

در اول زندگی مشترک آنها بی‌چیز بودند، نه دسترسی به برق داشتند و نه غذایی  طوری که مجبور بودند از گیاهان و ریشه درختان تعذیه کنند و روشنایی خود را با یک چراغ نفتی تأمین کنند در دومین سال زندگی مشترک، «لیو»، کار خارق‌العاده‌ای را شروع کرد، او با دست خالی شروع به کندن پلکان‌هایی در دل کوه کرد، تا همسرش بتواند به آسانی از کوه پایین بیاید، او این کار را پنجاه سال ادامه داد

نیم قرن بعد در سال ۲۰۰۱، گروهی از مکتشفین، در کمال تعجب  این زوج پیر را همراه شش هزار پله کنده شده با دست پیدا کردند
 

هفته پیش «لیو» در ۷۲ سالگی در کنار همسرش فوت کرد «ژو» روزهای زیادی در کنار تابوت همسرش سوگوار بود

دولت چین تصمیم گرفته که «پلکان عشق» و محل زندگی این زوج را حفظ کند و آن را تبدیل به یک موزه کند

پ ن : به خدا عاطفه حاظرم بیشتر از اینا رو هم واست انجام بدم تو فقط بگو ...

پ ن 2 : خونه خیلی زیاد دارن گیر میدن بهم که چرا این طوری شدی؟!! و واقعا فکر میکنن مریض شدم!! و هیچ جورم دست بردار نیستن!! نمیدونم چیکارشون کنم؟!!!

عاشقای واقعی ...

جعفر رضایی

متولد 1356
لیسانس اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران
سال 1380 عاشق دختری بنام مریم شد
چون وضع مادی جعفر خوب نبود پدر مریم با ازدواجشان مخالفت کرد
پنج سال تمام جعفر و مریم برای رسیدن به هم تلاش کردن
سال 85 مریم خود کشی کرد
و جعفر دیوانه شد
اکنون دو چشم جعفر کوره

به هر کی میرسه میگه هفته دیگه عروسیشه. همه رو دعوت میکنه...

پ ن :عاطفه جون به خدا انقد دوست دارم که اگه بهت نرسم میترسم منم دیوونه بشم!!