میخواهى بروى؟
میخواهى بروى؟
بهانه میخواهى؟
بگذار من بهانه را دستت دهم...
برو و هر كس پرسيد بگو:
لجوج بود... هميشه سرسختانه عاشق بود.
بگو فرياد میكرد... همه جا فرياد میكرد فقط مرا میخواهد.
بگو دروغ میگفت... میگفت هرگز ناراحتم نكردى.
بگو درگير بود... هميشه درگير افسون نگاهم بود.
بگو او نخواست... نخواست كسى جز من در دلش خانه كند.
اينهمه بهانه برايت آوردم...
حالا اگر میخواهىبرو...
به سلامت.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۶:۱۱ ب.ظ توسط مصطفی
|
چقد آسون تو رفتی و ندیدی ...