عشق واقعی
تلفن همراه پیرمردى که توى تاکسی کنارم نشسته بود. زنگ خورد
پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد
هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کرد... نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند.
رو به من کرد و گفت: ...
ببخشید آقا، چه نوشته؟
گفتم نوشته.."همه چیزم"
پیرمرد: الو، سلام عزیزم...
یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت: همسرم است
+ نوشته شده در سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۹:۳۳ ق.ظ توسط مصطفی
|
چقد آسون تو رفتی و ندیدی ...