امشب همه بچه ها رفتن خونه بچه ها ! ولی من نرفتم!!! موندم تا تنها باشم که یه دل سیر گریه کنم! نمیدونی چقد خوشحالم!! امشب دیگه نمیخواد برم زیر پتو غایم بشم گریه کنم! راحت میتونم زار بزنم گریه کنم! هیشکی نیست ببینتم و ازم بپرسه چیه ؟ و تا صب میتونم راحت گریه کنم و ضجه بزنم! نمیخواد اشکام پنهون کنم از کسی !! میتونم به یاد همه دلتنگی هام گریه کنم ! ولی میدونی ای کاش لا اقل این گریه ها سبکم میکرد ولی نمیدونم چرا هر چی گریه میکنم سنگین تر میشم !

خدایا دوست دارم یه عالمه! خدایا شکرت ... واسه خیلی چیزا.. دو تاشو اینجا میگم:

اولیش اینکه امروز لبخندتو دیدم!به خدا نمیدونی چقدر لبخندتو دوست دارم!! به خدا اگه میدونستی چقد دوست دارم...

دوم اینکه امشب این شرایطو واسم جور کرد که راحت گریه کنم (حالا درسته که بچه ها از دستم دلخور میشن که چرا نرفتم ولی هیچی دیگه واسم مهم نیست!!!)

به خدا میبینی چقد بدبخت شدم که از این اتفاقی که امشب افتاده خوشحال میشم؟!!! خدا جونم خودت کمکم کن!!